3جلسه اومدن خونمون ....
امتحان های میان ترمم تموم شده بود .
پدر آقا مرتضی دوباره زنگ زدند و جواب خواستند .
مادرم هم گفتن برای پنجشنبه شب دوباره بیان .
برای دفعه دوم دوباره اومدند و باز هم من چایی نبردم و داداشم برد
رفتیم بازهم با هم صحبت کردیم .
جلسه اول سر یه مسائل کلی صحبت کردیم
این جلسه یکم پرسش و پاسخ هامون جزئی تر شده بود
و باز هم تفاهماتمون زیاد بود .
بعد صحبت اومدیم تو جمع و بعد چند دیقه رفتند خونشون .
پدرم پرسیدن چطور بود و من گفتم خوب بود
برای جلسه سوم هم زنگ زدند و اومدند خونمون
و ما صحبت های خیلی جزئی تر رو انجام دادیم
و باز هم رضایت بخش بود و تفاهمات زیادی داشتیم .
و هردومون خوشحال از این موضوع
بعد که اومدیم تو جمع پدرم گفتن اقا مرتضی شمارتو رو کاغذ بنویس
تا از این به بعد با دخترم تلفنی در ارتباط باشید
و یه ماهی رو هفته ای 2 جلسه 3جلسه
برید بیرون از خونه صحبت کنید
تا بیشتر اخلاق هم دستتون بیاد تا بعدش ببینیم خدا چی میخواد .
همچین پدر روشن فکری دارم
بعد ایشونم شمارشونو نوشتند و بعد چند دیقه خدا حافظی کردند رو رفتند .
منم بعد 2.3 روز اسمس دادم بهشون و قرار گذاشتیم بریم بیرون صحبت کنیم ...
ادامه دارد ....
- ۹۲/۰۶/۰۹
وصیت نامه حضرت امام (ره) را "پاورپوینت" کنید و RAM موبایل جایزه بگیرید !